شکوفه های لبت بر بهار می خندد
هزار غنچه در این لا له زار می خندد
کنار بستر من بودی یاسم پیچید
ز چاک سینه گل چشم یار می خندد
بهار می رسد از دره های زنبق سرخ
عروس سبزه لب جویبار می خندد
نگاه سبز بهاری که می رسد از راه
به پاکدامنی کوهسار می خندد
پیام دلکش رنگین نو بهاران است
جوانه ای که سرشاخسار می خندد
دوباره پیکر عریان ماه درچشمت
به بخت شب زده روزگار می خندد
نیامدی و تمام شب غریب گذشت
به چشم پنجره ام انتظار می خندد