غروب خاکستری

مجموعه اشعار و نوشته ها

غروب خاکستری

مجموعه اشعار و نوشته ها

دنیا با تمام زیبائیهاش

دنیا با تمام زیبائیهاش با تمام قشنگیهاش برای تو نامهربان فقط و فقط یک بازی

آره یک بازی  که همیشه تو انتهای این بازی فقط تو برندشی فقط تو....

می دونم که خیلی وقته نگاهتو به شیطون فروختی اما نه تو خود شیطونی...

ولی چه ساده بود دل من که می خواست یک عمر به پات بشینه

خیلی خیلی ساده بود. شاید اگه فقط اشاره یک دوست نبود هیچ وقت

نمی تونستم  بشناسمت ولی ای خدا تو چقدر مهربونی ....

شب ها و روزها فکر و خیالم پیش تو بود به عشق تو نفس کشیدن وای که

  چقدر شیرین بو د . ولی امروز با تمام بی وفائی با تمام نامردیهات تو رو و

 خاطره تورو می سپارم به آب                       

 دیگه حتی درد ودل با چشم گریان دویدن با پای برهنه تو خیابون یک سراب

می گن دل آدما از سنگ سختر و از شیشه نرمتر.

حالا دل نازک من عینهو یک تیکه سنگ  اما این تکه سنگ حتی تحمل یک لحظه رنج تو رو نداره

دوباره امشب دلم بدجوری گرفته.....

 
چرا به من میگویند ،دوست نداشته باشم مگر دوست داشتن جرم است ؟ من نمیفهمم که چرا دوست داشتنش مرا به گناه خواهد کشاند من گناه نمیکنم من گناه را دوست ندارم ولی او را چرا...اورا
 
من او را فرا موش نمیکنم ولی گناهش راچرا ...گناهش
 
من دوستش دارم و اور ا فراموش نمیکنم ولی گاهی گریز باید کرد و گاهی نمیشود گریخت و آن لحظه که نمیتوانی از آن بگریزی همان لحظه است که من از آن میترسم ولی آن را تجربه کردم تجربه ای که خدایم ببخشاید و عشق واسطه شود تا بخشیده شویم
آمین