غروب خاکستری

مجموعه اشعار و نوشته ها

غروب خاکستری

مجموعه اشعار و نوشته ها

آغاز

در هر غزل که می رسد ابراز می کنم

از عشق پاک توست که اعجاز می کنم

گلهای سرخ باغ به من دل سپرده اند

آری هوای خواندن آواز می کنم

رویای روزگار به پایان رسیده را

زیر درخت خاطره آغاز می کنم

عطر نگاه سبز تو آرام می وزد

بی اختیار پنجره را باز می کنم

با اولین نسیم نوازش پرنده وار

د رآسمان چشم تو پرواز می کنم
نظرات 4 + ارسال نظر
مهدی جمعه 26 خرداد‌ماه سال 1385 ساعت 10:34 ق.ظ http://www.mmp.blogfa.com

پوچ و بس تند چنان باد دمان...؟

می گل دوشنبه 29 خرداد‌ماه سال 1385 ساعت 08:37 ق.ظ http://anie.blogsky.com

مریم جان
زیبا بود و با احساس مثل همیشه
موفق باشی

ن شنبه 3 تیر‌ماه سال 1385 ساعت 12:58 ب.ظ http://www.taheri.blogsky.com

باسلام
بندر چرا نمی بارد
*** نیست هیچ بارانی اینجا ***

در کنار پنجره
من
حسرت یک قطره باران
آسمانی گرم و روشن
ابر ها
در کوچ فردا
با وجودش در زمستان
آرزوی نم نم آن
بس نگاهها آسمانی
نیست هیچ بارانی اینجا

با وجود باد خشمگین
شهر پیدا نیست هر جا
گرد و خاک هم در هوایش
می پرند

حیران و ویران
در خیالم
با نگاهش
نم نم باران چه زیبا
تا بشوید شهر تشنه
نیست هیچ بارانی اینجا

موج
در ساحل چه زیبا
می نشیند روی سنگها
قایق صیاد را او
می برد
در خواب و رویا
ماهیان رنگ رنگش
در دل دریا فراوان
منتظر
از ریزش آن
نیست هیچ بارانی اینجا

(نوپا)

محمد پنج‌شنبه 15 تیر‌ماه سال 1385 ساعت 04:17 ب.ظ http://www.daryche.blogsky.com

سلام مریم جان غزل زیبایی بود کمی از لحاظ وزنی مشکل داشت ولی غزلت از بقیه کارهات قوی تره به من هم سر بزن و نظر یادت نره عزیز

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد