غروب خاکستری

مجموعه اشعار و نوشته ها

غروب خاکستری

مجموعه اشعار و نوشته ها

دیگه دوست ندارم

دیگه دوست ندارم

خوش اومدی بی وفا

دیگه دوست ندارم

فقط ازروی عادت تورو به خدامی سپارم

حالا دیگه تو قلبم جایی برای تو نمونده

تمام نقشه هاتو این دل خسته خونده

عشقت به من هوس بود

برو دنبال کارت

گلهای مریمت رو هدیه بده به یارت

دیگه دلم نمی خواد که یار من تو باشی

جا زدی و گذاشتی منو تنها تو جاده

رد شدی از کنارم

زود باش برو از اینجا

دیگه شدی فراموش

من قلب عاشقت رو نمی شکنم با تیشه

چراغ عشقمون هم آهسته میشه خاموش

 

نظرات 4 + ارسال نظر
نوپا چهارشنبه 31 خرداد‌ماه سال 1385 ساعت 12:46 ب.ظ http://www.taheri.blogsky.com

باسلام
عالی بود موفق باشی
در کنار پنجره من
حسرت یک قطره باران
آسمانی گرم و روشن
ابر ها در کوچ فردا
با وجودش در زمستان
آرزوی نم نم ان
بس نگاها آسمانی است
نیست هیچ بارانی اینجا

بقیه در نوپا

[ بدون نام ] چهارشنبه 31 خرداد‌ماه سال 1385 ساعت 01:01 ب.ظ http://guilty.blogsky.com

salam eyval weblog e jalebi dary matalebesham khundanie be maham sar bezan khoshhal mishim bye

می گل چهارشنبه 31 خرداد‌ماه سال 1385 ساعت 04:10 ب.ظ http://anie.blogsky.com

هرگز هیچ حسرتی در دنیا
این چنین یک جا جمع نمی شود
که در این سه واژه کوتاه
< او دوستم ندارد>

زیبا بود اما از
مریم جان از عشق و دوست داشتن بنویس
شاد باشی و سرافراز

حامد جمعه 20 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 08:04 ب.ظ

خبر رسیده است یاد من کنی شب‌ها
ز دوری دل من بر تنت زده تب‌ها
همیشه تشنه‌ی دیدار هستی و جانا
زنی چو ماهی بی آب بر هم آن لب‌ها
شنیده‌ام که دمی خواب درنمی‌یابی
دگر به وقت سحرگاه ماه‌ برنمی‌تابی
چنین که درد به جانت زده عزیزم هان
همان خوش است آتشی خمش کند آبی
کسی بگفت کز غمت شده بیمار
تمام شامگاه تا سحر بده بیدار
ندانم از چه شدی مست دیگر ای زاهد
چه می شود به چنین بار آدمی بیکار
که خط نوشت باد مشرقی زده کی دوست
«تمام صبح و شب یار مال او از اوست»
نگفته‌ام که دمی کز جفا به من چون شد
چرا که یاد غم دوست در خفا نیکوست
رسیده است نامه‌ات خبر دارم
نوشته‌ای که شده زار دیگر این کارم
تمام عمر عاشق ار سخن گوید
«دگر دمی سخنی کز تو برنمی‌آرم»

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد