-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 15 تیرماه سال 1385 16:01
-
امشب می خواهم
سهشنبه 13 تیرماه سال 1385 18:22
امشب می خواهم راز سرنوشتم را از نورهای سپید مهتاب بپرسم می خواهم عاشق ترین ستاره قلبم را در وجودم بیابم و آوازم را با تارهای دلنشین عشق طنین اندازکنم. گمگشته من در مرزهایی دوراز دلتنگی پرسه می زند اما افسوس که تردید من دریایی است بی کران که موجهایش حاصل سیل اشکی است در غروبهای دلتنگی
-
فصل جدید
یکشنبه 4 تیرماه سال 1385 09:41
خیلی از اوقات تو زندگی به نقطه ای می رسی که پیش خودم بهش می گم نقطه صفر. مرزی که احساس می کنی دیگه هیچ راه نجاتی نداری و عجز و ناتوانی مثل یک قفس آهنی تورو دربر می گیره و انگاری حتی آه و ناله ات به گوش خودتم نمی رسه…… ولی تو اون لحظه های ناامیدی یکی هست که به نجواهای دلت گوش می ده و تورو به صبر دعوت می کنه. حتما حکمتی...
-
دیگه دوست ندارم
چهارشنبه 31 خردادماه سال 1385 12:24
دیگه دوست ندارم خوش اومدی بی وفا دیگه دوست ندارم فقط ازروی عادت تورو به خدامی سپارم حالا دیگه تو قلبم جایی برای تو نمونده تمام نقشه هاتو این دل خسته خونده عشقت به من هوس بود برو دنبال کارت گلهای مریمت رو هدیه بده به یارت دیگه دلم نمی خواد که یار من تو باشی جا زدی و گذاشتی منو تنها تو جاده رد شدی از کنارم زود باش برو...
-
آغاز
جمعه 26 خردادماه سال 1385 10:23
در هر غزل که می رسد ابراز می کنم از عشق پاک توست که اعجاز می کنم گلهای سرخ باغ به من دل سپرده اند آری هوای خواندن آواز می کنم رویای روزگار به پایان رسیده را زیر درخت خاطره آغاز می کنم عطر نگاه سبز تو آرام می وزد بی اختیار پنجره را باز می کنم با اولین نسیم نوازش پرنده وار د رآسمان چشم تو پرواز می کنم
-
شکایت
سهشنبه 23 خردادماه سال 1385 20:06
سالهاست با بغضی کال با خاطراتی خسته زیر بارانی ترین درخت عشق به انتظار دوباره روییدنت ایستاده ام. پر از بهانه ام . خسته از قهر زمانه پروانگی ام را بیدارمی کنم تا ازتو بگویید و من برای همیشه سکوت می کنم.
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 20 خردادماه سال 1385 10:53
-
می دونستم
شنبه 20 خردادماه سال 1385 08:20
می دونستم که میری منو تنها می ذاری قصه عشقو تو قلبم یک روزی جا می ذاری می دونستم که همه حرفای تو توخالی بود قصه عشق من و تو یک قصه پوشالی بود حالا رفتی دلمو شکستی توی قلبم گل کینه رو کاشتی
-
نمی خواهی .....
دوشنبه 15 خردادماه سال 1385 17:59
نمی خواهی دستانت را به دستانم بسپاری ؟ نمی خواهی میزبان دلتنگی هایم باشی ؟ نمی خواهی حلقه یاسهای سپید را به گردنم بیاویزی ؟ نمی خواهی شبنم های اشتیاق را به چشمانم هدیه کنی ؟ نمی خواهی گونه هایم را با شفافیت شرم بیامیزی ؟ نمی خواهی دوباره به معصومیت نگاهم سوگند بخوری ؟ نمی خواهی زمزمه کنی : به عظمت اشکی که در دیده ات...
-
تا شقایق هست
شنبه 13 خردادماه سال 1385 12:13
-
عشق من.....
یکشنبه 7 خردادماه سال 1385 10:30
عشق سراسر وجودم را گرفته و مرا در کوچه های باریک خود به هر سو می کشاند.قلبم می ﭠﭙد و مرا صدا می زند و از من می خواهد که با او در احساسش شریک شوم.از من می خواهد که برای او کمکی باشم تا آرامتر به ضربان درآید با یاد او هر لحظه اشکهایم بر من چیره می شودو یارای مقابله را از من میگیرد آه دل من تو با من چه کردی؟چرا؟ آرامش...
-
فاصله
شنبه 6 خردادماه سال 1385 20:10
نمانده فاصله ای تا به هم رسیدنمان چه دستها که درازند سوی چیدنمان تمام وسوسه ها جمع گشته اند هرآن دهند یکسره فرمان دل بریدنمان تلاقی دو هلالیم هر زمان من و تو اگرچه زلزله دل داده بر تکیدنمان همیشه عاشق یک سقف باش در پس عشق که هر غمی نشود باعث خمیدنمان دلم به حسرت دیدار می زند پرو بال نمانده فاصله ای تا به هم رسیدنمان
-
هرچه کردم
پنجشنبه 4 خردادماه سال 1385 10:19
هرچه کردم بشوم از یاد تو جدا بدتر شد ازدل تنگ من رود این مهرووفا بدترشد مثلا گفتم این بار مودب باشم وبه جای تو بگویم که شما بدتر شد این وقارم به دل سخت تو ننشست بلکه برعکس این رابطه هم بدترشد آسمان وقت وداع من و توغرید تازه اما توکه رفتی بدترشد چاره حال بد من دارو نیست بی تو با دارو و دوا بدترشد روی صفحه قلب من جوهری...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 2 خردادماه سال 1385 10:16
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 31 اردیبهشتماه سال 1385 15:52
-
اگر می توانستم
پنجشنبه 28 اردیبهشتماه سال 1385 12:19
اگر می توانستم هم اینک در کنارت باشم و سر بر شانه های استوارت نهم بی تردید خوشبخت ترین بودم اگر می توانستم ذره ای از غم وجودت غمی را که از من پنهان می داری حتی ذره ای کم کنم باز هم شادترین بودم دلبندم از تو گفتن دشوار است و رنج تو را دیدن دشوارتر مهربانم کاش مرا قابل هم صحبتی ات می دانستی و وجودت را از آنچه که آزارت...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 22 اردیبهشتماه سال 1385 11:09
می دونم که قول دادم تا زمانی که تو نخوای دیگه نمی نویسم چون برام مهمه که بدونی بیشتر از اونی که فکرمی کنی برام ارزش داری و تنها چیزی که واسم اهمیت داره تویی…. ولی می دونی تنها با نوشتن که می تونم کمی از غم ها مو کم کنم .وقتی آرزهام و یا دلتنگی هامو روی صفحه ای میارم انگاری کلی از سنگینی بار رو شونه هام کم می شه. تو...
-
شکوه های پنهانی
سهشنبه 12 اردیبهشتماه سال 1385 12:51
رفتی و در دل من معرکه بر پاست هنوز دیده ام ز غم عشق تو تر شور عشق تو برپاست هنوز رفتی و بی خبری ز تو بار دگر شد افزون بر غم های من در دل غمزده ام یاد تو بر جاست هنوز کبوتر عشق تو ز آسمان دل من دو ر و غریب این دلم در شب چشمانت تو گریان است هنوز رفتی از بام دلم سوی دیار دگری تو ببین قلب مرا عاشق و شیداست هنوز در پی رفتن...
-
کوه یخی
یکشنبه 10 اردیبهشتماه سال 1385 13:11
می دونی گاهی فکر می کنم تو یک کوه یخی ولی نه حتی یک کوه یخ هم کمی که زیر آفتاب بمونه کم کم آب می شه و دیگه از اون همه غرورش چیزی نمی مونه .... ولی تو انگاری هیچ وقت خیال نداری یکمی از اون همه غرورتو پای یک ذره آفتاب آب کنی؟؟؟ کوه یخی دل به اقیانوس میده ولی تو تا ابد با این غرورت تک و تنها می مونی...... یک حس ظریف بهم...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 7 اردیبهشتماه سال 1385 17:40
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 5 اردیبهشتماه سال 1385 16:24
-
دنیا با تمام زیبائیهاش
یکشنبه 3 اردیبهشتماه سال 1385 17:54
دنیا با تمام زیبائیهاش با تمام قشنگیهاش برای تو نامهربان فقط و فقط یک بازی آره یک بازی که همیشه تو انتهای این بازی فقط تو برندشی فقط تو.... می دونم که خیلی وقته نگاهتو به شیطون فروختی اما نه تو خود شیطونی... ولی چه ساده بود دل من که می خواست یک عمر به پات بشینه خیلی خیلی ساده بود. شاید اگه فقط اشاره یک دوست نبود هیچ...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 1 اردیبهشتماه سال 1385 12:02
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 1 اردیبهشتماه سال 1385 11:43
چرا به من میگویند ،دوست نداشته باشم مگر دوست داشتن جرم است ؟ من نمیفهمم که چرا دوست داشتنش مرا به گناه خواهد کشاند من گناه نمیکنم من گناه را دوست ندارم ولی او را چرا...اورا من او را فرا موش نمیکنم ولی گناهش راچرا ...گناهش من دوستش دارم و اور ا فراموش نمیکنم ولی گاهی گریز باید کرد و گاهی نمیشود گریخت و آن لحظه که...
-
اگه اینجا دیگه جای من نیست
پنجشنبه 31 فروردینماه سال 1385 16:59
اگه اینجا جای من نیست بهم بگو می رم و دیگه حتی برنمی گردم می رم اونجا دیگه حتی نکنی به من نگاه می دونم که من و عشقم دیگه برای تو مرده است اینجا اما کویر همه دلها عاشق اما قلب من بدون که زندگی گذرروزهای رفته است من اما میدونم که عشقت عشق شور انگیزو ماهت یک فریب و یک دروغ بود یک فریب عاشقانه حالا تو دستات جای دست من...
-
بار سفر
سهشنبه 29 فروردینماه سال 1385 20:56
بار سفر به دوش گرفتی اما چقدر زود همراه خواب دورشدی از پلک این حدود لعنت به اشک پرده به چشمان من گرفت باران مسیر راه تورا هم گرفته بود هرگز نخواست او که به آخر رسیم آه ... هرگز نخواست سایه این گنبد کبود بر روی من نشست و تورا هم دجار کرد ما مبتلا شدیم به یکی بود و ... او نبود من را ببخش چشم قلم بغض می کند وقتی که عشق...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 28 فروردینماه سال 1385 15:19
-
پیام بهار
دوشنبه 28 فروردینماه سال 1385 15:18
شکوفه های لبت بر بهار می خندد هزار غنچه در این لا له زار می خندد کنار بستر من بودی یاسم پیچید ز چاک سینه گل چشم یار می خندد بهار می رسد از دره های زنبق سرخ عروس سبزه لب جویبار می خندد نگاه سبز بهاری که می رسد از راه به پاکدامنی کوهسار می خندد پیام دلکش رنگین نو بهاران است جوانه ای که سرشاخسار می خندد دوباره پیکر عریان...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 27 فروردینماه سال 1385 12:36
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 27 فروردینماه سال 1385 12:19
در خیال بارانی ام قطرات باران با ترنم نام تو فرود می آید . نیمه شب است و یاد تو در ذهن من همچون ستاره می درخشد. چه زیباست سپیده دمی که نام خود را از نام زیبای تو گرفته است .