-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 25 بهمنماه سال 1384 11:30
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 24 بهمنماه سال 1384 11:03
-
سکوت
دوشنبه 24 بهمنماه سال 1384 09:05
پرنده ای تنها در هیاهوی رسیدن به عشق آرام تر از رویا رسیده تا نگاهم و من به جرم سکوت غریبی اش را نمی دانم چرا باور نکردم
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 23 بهمنماه سال 1384 18:25
دلم را کجا بردی مانی ام من همین روزها رو به ویرانی ام من چرا با تو دلتنگی ام را نگفتم برای همین در پشیمانی ام من
-
یادمان باشد
یکشنبه 23 بهمنماه سال 1384 11:43
با اینکه در وصال تو شبها گریستم کامم نشد میسر و بیجا گریستم اشکم شکست گرمی بازار عشق را از بس که همچو شمع سراپا گریستم
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 22 بهمنماه سال 1384 19:34
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 22 بهمنماه سال 1384 14:53
-
نیازهای....
شنبه 22 بهمنماه سال 1384 14:04
نیازهای بلند همواره مارا بی تاب می کند . آنچه هست پست است عشق های مقدس در جانمان شعله می کشند اما آنچه هست پاک نیست صمیمیت ندارد عظمت ندارد. هرچه هست برای مصلحتی است هر که هست بخاطر منفعتی است. هیچ چیز به خودش نمی ارزد . هیچ کس به خودش چیزی نیست . همه چیز و همه کس را برای سود و فایده ای گذاشته اند.
-
مسافر
جمعه 21 بهمنماه سال 1384 11:28
بنویس اینجا دیر گاهیست بغض ترانه ها با صدای قدم برداشتن تنهایی شکسته می شود. بنویس پشت پنجره های غبار آلود پاییز هر روز تکرار می شود. بنویس سهم من شمردن ثانیه ها برای به تماشا نشستن جشن پرشکوه ستاره هاست.
-
کاش آدم را در این
پنجشنبه 20 بهمنماه سال 1384 10:51
کاش آدم را در این ده روز عمر این همه رنج و گرفتاری نبود بین مردم دوستی معمول بود راه ورسم مردم آزاری نبود کاش اندر کتاب زندگی مطلبی از رنج و بیماری نبود کاش حق هر کسی محفوظ بود دزدی و قتل وتبهکاری نبود بود دنیا سرزمین ایمنی فکر خونریزی و خونخواهی نبود وقت رفتن از بار گناه پشتها خم از گرانباری نبود
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 20 بهمنماه سال 1384 10:43
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 19 بهمنماه سال 1384 19:38
-
ای جد غریب من حسین
چهارشنبه 19 بهمنماه سال 1384 10:35
توی این ماه عزا توی این دلشوره ها و غصه ها تو همین ماهی که عزیز دل زهرا با ۷۲ تن یار وفادارش قد علم کرده بود تو همین ماهی که سرور و سالار و جدغریبم توی کربلا فریاد کیست که مار ایاری کند سر می داد وای خدایا کجا بودند جوانان رشید بنی هاشم همون جوانانی که ماه از دیدنشون خجل و شرمنده می شد ای جد غریب من ای حسین که نام...
-
طرح
سهشنبه 18 بهمنماه سال 1384 18:10
ای پناه نگاه سر گردانم منزلگاهت کدام رهگذر امن است تا در عبور لحظه های طوفانی در تلاطم آن آرام گیرم
-
شب عاشورا
سهشنبه 18 بهمنماه سال 1384 17:55
باز امشب آسمان گلگون گشته است در دلم گویی که فریاد مرده است ای دریغا پیش چشم من کربلا است کربلا ای وای نه آنجا غم سراست کربلا ای وادی تنهای من ای به خون خفته ای رویای من کو امام خوب من ای قدسیان کو آن عزیز دل زهرای من بغض در گلو و اشک در چشمان من ای صد افسوس بر من و همسالا ن من ای حسین ای سرور و مولای من ای که نامت بر...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 17 بهمنماه سال 1384 11:20
-
ای با تو بودن تمام آرزوی من
جمعه 14 بهمنماه سال 1384 13:16
توی این قهر ودعواهای همیشگی یک حسی بهم می گه نکنه هر دو عاشق شدیم و هیچ کدوم از این دلدادگی خبر نداریم آره .... شاید هم هردو حسود شدیم می گن عاشقا حسودن ای وای یعنی هردو دلداده شدیم وقتی نیستی و چند روز خبری ازت ندارم می گم خب می شه یک نفس راحت کشید ولی بعد یک دلشوره می افته به جونم نکنه به یکی دیگه دلبسته شده خدایا...
-
اگه اینجا دیگه جای من نیست
پنجشنبه 13 بهمنماه سال 1384 17:17
اگه اینجا دیگه جای من نیست بهم بگو می رم و دیگه حتی بر نمی گردم می رم اونجا که دیگه حتی نکنی به من نگاه می دونم که من و عشقم برای تو دیگه مرده است اینجا اما کویر همه دلها همه عاشق اما قلب من بدون که زندگی گذر روزهای رفته است من اما می دونم که عشقت عشق شورانگیز و ماهت یک فریب و یک دروغ بود یک فریب عاشقانه حالا تو دستات...
-
رویای برفی
سهشنبه 11 بهمنماه سال 1384 18:17
تو رفتی رد پایت در دلم ماند شکوه خنده هایت در دلم ماند دلم را با سحر خوش کرده بودم غروب ماجرایت دردلم ماند شریک دردهایم بودی اما غم بی انتهایت دردلم ماند هزار و یک شبم چون باد بگذشت طنین قصه هایت دردلم ماند سپردی سرنوشتم را به پاییز بهار با صفایت در دلم ماند علی رغم سکوت ساده من سفرکردی صدایت دردلم ماند و حالا مثل یک...
-
آئینه شکسته
یکشنبه 9 بهمنماه سال 1384 18:33
دیروز به یاد تو و آن عشق دل انگیز بر پیکر خود پیرهن سبز نمودم در آئینه بر صورت خود خیره شدم باز بند از سر گیسویم آهسته گشودم عطر آوردم بر سر و بر سینه فشاندم چشمانم را ناز کنان سرمه کشاندم افشان کردم زلفم را بر شانه در کنج لبم خالی آهسته نشاندم گفتم به خود آنگاه صد افسوس که او نیست تا مات شود زین همه افسونگری و ناز...
-
آسمان
شنبه 8 بهمنماه سال 1384 17:14
در سکوت بکر سحر فقط تیک تاک ساعت تنهایی است که به گوش می رسد چه سرداست حضور قلبهای خسته در ترنمهای زیبای زندگی ! در لحظه های گنگ رنج به آسمان می اندیشم تا دلم آسمانی شود ودر آغوش ناب خدا آرام گیرد. به دست فرشته ها بوسه می زنم وبه احترام چشمان ماه چشمهایم را می بندم. من فرزند آسمانم متولد قلب رنگین کمان زمین برای من...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 7 بهمنماه سال 1384 19:27
دوست داشتن نه آن است که بر زبان آید تنها همان است که دیدگان پر اشک زباب شوق را می چکاند وقلب دردناک حاصل مهجوریت را به تپش می دارد ودستان لرزان بی اراده را به سوی خود می کشاند وقدم دیگر تصمیم و اراده نمی خواهد می کشدت بسوی خود ویار همانا بی تمایل.
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 6 بهمنماه سال 1384 19:40
عشق چه گونه است که پوششی می شود بر هر رفتار خوب و بد . هیچ چیز را نمی بینی در ظاهر مشت می کوبی و محکوم می کنی اما در قلبت همواره شعله های فروزان و سوزنده آن را که تمام وجودت را ذوب می کند احساس می کنی .
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 4 بهمنماه سال 1384 21:43
امشب با خود عهد کردم که زین پس پاسخی به نگاه تو ندهم پیغام داده ام که از من بگذری و بروی. امشب می خواهم با صراحت بگویم که از من دور شو و به خاطره ها بپیوند. برو که دیگر نه در قلبم جای داری و نه در ذهنم. برو برو ای نامهربان برو که دیگر بهانه ای برای ماندن نداری . برو و بگذار پروانه ها دور وجودم این شمع سوخته لالایی حزن...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 4 بهمنماه سال 1384 21:41
واژه هایم را آب برده فلمم شکسته دلم می گرید خاطراتم روی موجهای دیروز در گذرند. خاکستر مانده نگاهت طنین صدایت و آهنگی غمگین مرا به خویش می خواند. مرداب آرزوهایم را به دریا می سپارم به جنگل سوخته خاطراتم سوگند درخت یادت را باغبان خواهم بود.
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 2 بهمنماه سال 1384 19:47
یادت هست هر روز قبل از طلوع آفتاب قبل از آنکه چشم از هم بگشایی به دیدن چشمانت می آمدم . یادت هست در دشت شقایق ها به دنبالت می دویدم. یادت هست تو آرام در گوشم نجوا می کردی زندگی با درد رنج و شکست و اندوه خواهد گذشت اما ..... بی عشق هرگز
-
برای روزهایی که
شنبه 1 بهمنماه سال 1384 12:17
برای روزهایی که دلم خوش بود که تا ابد با تو خواهم بود بار سفر می بندم تا تو را به طعم تلخ جدایی هم چشیده باشم در گستره ای از درد جانکاه فراغت در میان دریایی از امجواج خاطراتت
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 30 دیماه سال 1384 10:24
زندگی عجب بازی غریبی دارد می آیی و دل می دهی و دل می بازی دوست می داری و دیگر هیچ….. این چه شوری است که در دل برپا می شود و آتش می زند خرمن دل را …….. احساس نمی کنی باور نداری که به یکدیگر عادت کرده ایم گویی دیر زمانی است که یکدیگر را می شناسیم آری امروز به صراحت عنوان می کنم که دل در گرو تو دارم نمی خواستم از رازم...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 29 دیماه سال 1384 11:33
امروز عید غدیر برترین و بزگترین عید شیعیان امروز از همه طرف تبریک می شنوم تبریک ازطرف دوستان عزیزم و ........ یاد اون روزا به خیر عزیز ترین کسم پدرم..... ای عزیز سفر کرده یاد تو همیشه با منه هیچ وقت فکر نمی کردم به این زودی تنهام بزاری ولی انگار سرنوشت سر یاری نداشت حالا 3 سال که رفتی و عزیزم حتی 1 شب نبوده که به...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 28 دیماه سال 1384 17:38
یاد تو همچون ترنم بلبلان عاشق در قلبم شوری برپا می کند این احساس ناشناخته را گویی نمی توانم بر زبان جاری سازم ای سپید ترین رویای شبانه ام مرادر این غربت تنها مگذار.... بگذار تا سر بر شانه های استوارت نهم و آرام گیرم. ای زیباترین غزل زندگیم با من از کوچ پرستوان سخن مگو با من از وصال بگو.