غروب خاکستری

مجموعه اشعار و نوشته ها

غروب خاکستری

مجموعه اشعار و نوشته ها

بهار پر عشوه

بهار با عشوه و ناز کم کم داره از راه می رسه

این بارونای دم غروبش آخ بد جوری آدمو اسیر می کنه

باغچه خونمون پر شده از شکوفه های آلبالو و گیلاس

درخت به ولی فقط به سبز شدن برگاش دلخوش کرده

چقدر دلم می خواد زیر این بارون قدم بزنم به یاد روزهای گذشته

امسال دلم یک هوای دیگه داشت هوای عاشق شدن

حتی به یاد آوردن این کلمه دلمو بد جوری می لرزونه!

واقعا چه احساس قشنگی دوست داشتن.....

فردا شب یک سال دیگه از راه می رسه

ولی با امسال ۴ بهار که سر سفره هفت سین جای پدر خالیه

یادش بخیر گذشته ها همون موقعی که سر سفره هفت سین

می نشستیم و چشم به ساعت داشتیم

پدرم عزیزم همیشه تو آخرین نفری بودی که سر سفره به

ما ملحق می شدی

می دونی چرا ؟

واسه اینکه تو همیشه بعد از همه ما تن به آب می دادی

اونوقت تمیز و آراسته سر سفره می نشستی

و بعد صورت تک تک ما رو می بوسیدی

اما حالا ۴ سال که  جای خالیت دلمو به درد می یاره

۴ سال که ما دیگه سر سفره هفت سین خودمون نمی شینیم

می دونی بار سفر می بندیم تا دیگه جای خالیتو نبینیم

اون نگاههای گرم و مشتاقت

اون نگاه همیشه نگرانت

دوباره بوی سبزه و گل فضا رو معطر کرده

دوباره مادر شوق خونه تکونی داره

ولی امسال می خوام اساسی دلمو خونه تکونی کنم

واسه مهمونی که از پائیز دل بستم به نگاهش

منتظرم تا بیاد و کلید دلمو مثل رویش گلهای بهاری

بسپارم به دستای گرمش

سال نو مبارک

 

 

این آوارگی

از من جدا گشته ای و نگاهم نمی کنی                           چون درد در منی و رهایم نمی کنی

گم  گشته ام میان رویاهای تو                                      از این آوارگی  بگو جدایم نمی کنی

هر شب چو ابر می گریم                                           آخر چرا؟ چه شد که صدایم نمی کنی؟

من پرنده  مهاجر گم کرده وطنم                                   به آسمان خویش تو رهنمودم نمی کنی

امشب با همه خستگی تو را فریاد می زنم                      اما باز تو نگاهم نمی کنی 

من و تو

کی توان فاش کنم آنچه میان من و توست

زین همه سوزش و رازی که میان منو توست

روز و شب با لب خاموش سخن می گویم

با نگاهت بده پاسخ که زبان من و توست

در زمانی که کسی مرد ره عشق نبود

چشم عشاق جهانی نگران من و توست

گرچه مجنون به وصال دل لیلا نرسید

همه جا زمزمه عشق نهان منو توست

دفتر خاطراتمو

دفترخاطراتمو وا می کنم به یاد تو

درمیارم ازآلبومم عکسای یادگاریتو

عکساتوهی می بوسمو زل می زنم به دفترم

عشق تو مونده دردلو فکرتو مونده در سرم

من هنوزم دوست دارم

زنجیر قفل یاد تو از دل من وا نمی شه

طفلکی قلب عاشقم فکرته هرجا همیشه

بعد تو روزگار من خیلی به سختی می گذره

فکر نکن عاشقت یه روز عشق تو از یاد می بره

من هنوزم دوست دارم

کاش خونه قلبمو باز بیای چراغونی کنی

کاش تو حصار زندگیت باز منو زندونی کنی

کاشکی بیای مثل قدیم دست تو دستام بذاری

قول بدی این بار که بیای باز نری تهام بذاری

من هنوزم دوست دارم

من هنوزم دوست دارم

کو یر

سالهاست خا کستر نشین دل این برهوت پر کینه ام دلم همچون کویر گر گرفته ای آسمان بغض

دیرینه ات را بشکن و کویر دل را از چشمه عشق سیراب کن!