غروب خاکستری

مجموعه اشعار و نوشته ها

غروب خاکستری

مجموعه اشعار و نوشته ها

دیگه دوست ندارم

دیگه دوست ندارم

خوش اومدی بی وفا

دیگه دوست ندارم

فقط ازروی عادت تورو به خدامی سپارم

حالا دیگه تو قلبم جایی برای تو نمونده

تمام نقشه هاتو این دل خسته خونده

عشقت به من هوس بود

برو دنبال کارت

گلهای مریمت رو هدیه بده به یارت

دیگه دلم نمی خواد که یار من تو باشی

جا زدی و گذاشتی منو تنها تو جاده

رد شدی از کنارم

زود باش برو از اینجا

دیگه شدی فراموش

من قلب عاشقت رو نمی شکنم با تیشه

چراغ عشقمون هم آهسته میشه خاموش

 

آغاز

در هر غزل که می رسد ابراز می کنم

از عشق پاک توست که اعجاز می کنم

گلهای سرخ باغ به من دل سپرده اند

آری هوای خواندن آواز می کنم

رویای روزگار به پایان رسیده را

زیر درخت خاطره آغاز می کنم

عطر نگاه سبز تو آرام می وزد

بی اختیار پنجره را باز می کنم

با اولین نسیم نوازش پرنده وار

د رآسمان چشم تو پرواز می کنم

شکایت

سالهاست با بغضی کال با خاطراتی خسته زیر بارانی ترین درخت عشق

به انتظار دوباره روییدنت  ایستاده ام.

پر از بهانه ام . خسته از قهر زمانه پروانگی ام را بیدارمی کنم تا ازتو

بگویید و من برای همیشه سکوت می کنم.

می دونستم

Image hosting by TinyPic

می دونستم که میری منو  تنها می ذاری                  

                         قصه عشقو تو قلبم یک روزی جا می ذاری

می دونستم که همه حرفای تو توخالی بود

                          قصه عشق من و تو یک قصه پوشالی بود

حالا رفتی دلمو شکستی

                           توی قلبم گل کینه رو کاشتی

نمی خواهی .....

نمی خواهی دستانت را به دستانم بسپاری ؟ نمی خواهی میزبان دلتنگی هایم باشی ؟

نمی خواهی حلقه یاسهای سپید را به گردنم بیاویزی ؟

نمی خواهی شبنم های اشتیاق را به چشمانم هدیه کنی ؟

نمی خواهی گونه هایم را با شفافیت شرم بیامیزی ؟

نمی خواهی دوباره به معصومیت نگاهم سوگند بخوری ؟

نمی خواهی زمزمه کنی : به عظمت اشکی که در دیده ات می درخشد به عظمت سکوتی

که در زندگی ات جاری است و به عظمت تمام دلشکستگی های بی صدایت

همیشه کنارت خواهم ماند؟ نمی خواهی ..........

نمی خواهی در حضور ستاره ها نجوا کنیم  نمی خواهی رشته ای از شکوفه های سپید

را به موهایم بیاویزی ؟

نمی خواهی شادی هایم را دریایی کنی ؟ نمی خواهی باغ آرزوهایم را اردیبهشتی کنی ؟