حدود ۲ ماه گذشت ازروزایی که یادآوریشون دیگه دردناک نیست ، بعد یک هفته استراحت دوباره به سر کاربرگشتم این که اون دختر چی شد و کارش به کجا کشید خودش داستانیه ولی خوب خودش با دست خودش همچی رو خراب کرد و فعلا هم که رفته امیدوارم دیگه برنگرده ...
این روزا شدیدا درگیر هستم تمام فکر و ذکرم شده کار ولی کمبود یک چیز رو شدیدا احساس می کنم دلم هوای تازه می خواد دنبال یک گمشده ام احساس می کنم زندگیم بدجوری یکنواخت شده گاهی دلم واسه خودم می سوزه طفلکی دل بیچاره من گاهی فکر می کنم اگه کسی تو زندگیم بود کسی که شب ها به اون فکر کنم و با یاد اون بیدارشم حتما زندگیم بهترمی شد کاش ......
امشب هم ازاون شبهاست که زل زدم به ماه !
سلام مریم عزیز...
متن پراحساستو خوندم.
امیدوارم هرچه زودتر گمشده خودتو پیدا کنی...
پیش من بیا با تبادل لینک موافق بودی خبرم کن.
با آرزوی بهترینـــــــــها:بهـــــــــــار
سلام به خواهر گلم
چه عجب عزیزم آپ کردی
دلم برات خیلای تنگ شده
من هر وقت آن شدم به وبلاگت سرزدم
الآن هم اگه می بینی 10 روز بعد از آپ کردنت نظر می دم چون وقت نداشتم
سرم خیلی شلوغه
دارم دیوونه می شم
از بس توی دانشگاه پروژه و درس و تحقیق و هزارتا چیز دیگه ریخته سرم
دلم برات تنگ شده
عزیز
دوستت دارم
از طرف
داداش کوچولوت
سلام عزیزم
خیلی دلم برات تنگ شده
دوست دارم عزیزم
دعام کن
خیلی مریضم
سلام
خوبی
لا اقل یه خبری از حالت بهم بده
دلم برات تنگ شده