این روزها
شنبه 21 بهمنماه سال 1385 20:09
این روزها، در شهر من، محبت، واژه ای ست، بیگانه، و راستی، گوهری ست، کمیاب، و انسان، گرفتار زندان تعصب، با چراغی به نام غرور، در راهی به نام بیراهه، با خویشتن خویش خوشست .
پیله
جمعه 3 آذرماه سال 1385 13:16
در انتظار کدامین صبح نشسته ای ؟ ای نشسته در پیله حریر کدام پروانه را در سرنوشت خود از سر نوشته ای ؟!...
گذر زندگی
جمعه 5 آبانماه سال 1385 18:48
امشب آسمون صاف صاف حتی یک تکه ابر هم به چشم نمی خوره .هلال باریک ماه درست روبروی نگاه من قرار گرفته و یک منظره زیبا رو به وجود آورده. حدودا دو ماه از کار من تو شرکت می گذره و توی این مدت خیلی اتفاق ها افتاده. دیگه به محیط کارم عادت کردم حتی میشه گفت علاقمند هم شدم . روزی ده دوازده ساعت کار تو یک شرکت تقریبا باعث می شه...
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 20 مهرماه سال 1385 18:33
آدمها را می شه از نوع نگاهی که به تو دارند شناخت . آدمها یا این دسته ایند یا اون دسته ای حد وسطی وجود نداره .از نظر دوست داشتن هم شاید نگاهشون متفاوت باشه. وقتی با تمام وجودت به شخصی علاقمند میشوی و اون می شه تمام وجودت آیا خواسته های تو هم باید فقط و فقط خواسته های اون باشه یعنی هر چی که اون می گه و می خواد حتی اگه...
سراب
سهشنبه 28 شهریورماه سال 1385 21:49
من و تاریکی شب دل و تنهایی آن گل وزیبایی آن من و تنهایی تو در آن نزدیکی گل و پروانه و شمع چشمه روشنی از آب ودرختان بلند و تو آن شمعی و من پروانه و گل احساس من است که به جان پروردم چشمه جاری گرد پروانه و شمع به خیالی که نسوزد جنگل و نماند تنها چه زیباست پرپروانه و شمع پر پروانه و آتش که به یک رنگ شدند واز آن زیباتر...
بر حذر باش از این ویرانگی
جمعه 24 شهریورماه سال 1385 17:21
آرام آرام چون بلوری شرمگین ظریف و مقدس گرم و پر تپش در قلبت جای می گیرم برحذر باش مرامشکنی زیرا به گونه ای می پروری ام که با گوشت و پوست و روحت یگانه می گردم آنگاه که جداره نازک لرزانم از بی وفایی ها و فاصله ها ترک بر دارد با خونین سر شکنی فرو می ریزم و می شکنم و تو نیز بی امان می شکنی و فرو می ریزی بر حذر باش از این...
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 16 شهریورماه سال 1385 21:37
این روزها دم دمای غروب سوز سردی ازراه می رسه یک سرمای لذت بخش که خبر از آغاز پائیز می دهد. پائیز فصل رویایی و خاطره انگیز . فصلی که همیشه عاشقش بودم و برای ورودش لحظه شماری می کردم. پائیز برای من همیشه یاد آور شیرین ترین لحظا ت زندگیم بوده وهست..... امروز تقریبا یک هفته است که زندگی من هم دستخوش تغییراتی شده . یک سالی...
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 12 شهریورماه سال 1385 13:56
سیاهی برفت و خبر از یار اما نیامد دل غمناکم ز غصه پژمرد و یار اما نیامد به رسم وفا تا سپیده نیامد به چشمان من خواب ولی مرغ شب آواز سر داد یار اما نیامد همچون روحی سرگردان در این سرا مانده ام ای جدا مانده ز من یار اما نیامد چرا می گویند انسان بی عشق مرده است؟ من که با عشق او دست از جان شسته ام یار اما نیامد گفته بود...
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 5 شهریورماه سال 1385 19:51
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 1 شهریورماه سال 1385 23:38
این عاشق شدن یا تعهد دادن نیست که برایمان درد ورنج به ارمغان می آورد بلکه عاشق شدن یا تعهد دادن به شخص نامناسب است که برایمان درد و رنج به ارمغان می آورد. به یاد آوردن این جملات همیشه منو به فکر فرو می بره وقتی انسان در شرایط خاصی قرار می گیره احساسات بر عقلش غلبه پیدا می کنه و خیلی اوقات این موضوع به قیمت گرانی به...
تا تو هستی
چهارشنبه 11 مردادماه سال 1385 10:11
خدایا! از عشق این روزهایمان چیزی کنار بگذار برای روزی که فراموشمان شد که عاشق بودیم چیزی به اندازه یک مشت خاطره،یک لبخند،یک نگاه مهرآمیز تا دوباره وجودمان را در زلالیش بشوئیم واز نو بیاموزیم. اگرخیال داری دوستم بداری هم اینک دوستم بدار پیش از آنکه بمیرم چون آن وقت هرگز صدایت به گوشم نخواهد رسید اگر حالا بدانم می توانم...
دو دلداده
جمعه 30 تیرماه سال 1385 20:04
دو دودما ن همسنگ در جلال در ورونای زیبا که در آن می گسترانیم صحنه خودرا کین خواهی قدیم را با ستیز تازه کشانند جایی که خون عالم دبستان عالم را آلوده می کند. تقدیر این چنین رقم خورده است تا از میان کینه توزان دو دلداه با ستارگان قران دیده بر حیات گشایند و رخداد شوم و رقت بار همراه مرگشان نزاع نیاکان را به خاک سپارد....